نکته ای که دیروز توجهم را جلب کرد واکنش عابران و مردمی بود که در ماشین هایشان بودند، به نظرم طبیعی هست که هر فرد سیاسی یا اجتماعی که به شهری سفر می کند مورد استقبال هوادارنش قرار بگیرد، برای او گل و شیرینی پخش کنند، کف و سوت بزنند، شهر را به سلیقه ی خود آذین بندی کنند و سر هر کوی و برزن را مزین به نام او کنند.
اما دیروز حال و هوای بعد از سخنرانی آقای احمدی نژاد دیدنی تر بود.
جدای از این مساله که جمعیت انبوه حاضر در مسجد و فضای اطراف برای شنیدن صحبت های رییس جمهور گذشته شان مرا شوکه کرده بود، دیدن واکنش مردمی که در خیابان ها در حال گذران زندگی روزمره شان بودند برایم نکته ای قابل وصف داشت.
سخنرانی که تمام شد، من هم مثل همه ی حاضران پشت سر آقای احمدی نژاد به بیرون ازمسجد رفتم.
ایشان طبق معمول به علت ازدحام بالای جمعیت به زحمت سوار بر ماشین شدند، شعارهای هواداران و دوستداران مثل همیشه پرشور و غوغا.
پس از چند دقیقه ماشین حامل دکتر احمدی نژاد از خیابان فرعی پشت مسجد وارد بلوار شهید بابایی شد. مردمی که در ماشینها بودند، رنگ رخساره شان عوض می شد، درخششی به رنگ امید در مردمک چشمانشان تلالو می کرد، برخی ها سریع گوشی موبایل خود را روی دست گرفتند و مشغول فیلمبرداری از مرد ملت شدند.
برخی ها که هم حسی بیشتری با ایشان داشتند برای دکتر دست تکان می دادند و عده ای هم از فرط وجد و شعف مات و مبهوت مانده بودند لبخند رضایت بر لبانشان نهادینه می شد. ماشین هایی که پنجره های خود را پایین می آورند تا ببیند شعارهای مردمی چیست.
آقای احمدی نژاد هم با چشمان زیرک خود علاوه بر احترام به هوادارن برای مردم داخل خیابان و ماشین ها هم دست تکان می داد.
بعد از این همه سال فعالیت سیاسی دیروز فهمیدم؛ مهم نیست که چقدر بین هواداران و هم فکرانت عزیز باشی، مهم اینه که کسانی هم که هم فکر تو نیستند و حتی مخالف تو هستند تو را دوست دارند و از تماس چشمانت لذت می برند.
نظرات شما عزیزان: